سلامی به بلندای پاییز 98 به بچه های مجازی

ببخشید این روزها نمیتونم زیاد بیام وبلاگ

درگیر این پایان نامه ی خراب شده ام هستم بالاخره با هر بدبختی ای بود، همون تیرماه

پروپوزالم تایید شد و بعد از اون من، 6 ماه بعد، یعنی (اگه اشتباه نکنم) دی ماه میتونم دفاع کنم

خلاصه اینکه برام دعا کنید حسابی به شدت محتاج دعای شما عزیزان هستم

فک کنم تا الان موضوع پایان نامه م رو با توجه به سوالایی که تو پست قبلی ازتون پرسیدم،

فهمیده باشید

تحلیل رمان «من پیش از تو» جوجو مویز از منظر جامعه شناسی عشق هست

راستش این مدت درگیر مصاحبه از افرادی که این کتاب رو خوندن، بودم

میتونم بگم بیشتر یه چالش جدید هست این کار برام

یه چالش در مورد عشق

وای سراغ چه چیزی هم رفتم اونم تو این فصل پاییز

با شروع این کارم، وقتی تو اوج مصاحبه، با مصاحبه شونده ها راجع به عشق میپرسم، تازه با

دنیایی از دیدگاه ها در مورد عشق روبه رو میشم.

خیلی جالبه

برای بعضی ها شیرین. برای بعضی ها تلخ (مثل من) برای بعضی هام متفاوت

حالا واقعا به نظر شما عشق چیه بچه ها؟!

استاد راهنمام نمیدونه من وبلاگ دارم دلم میخواد تو این چالش، به شکل دوستانه همراهیم 

کنید

نگران نباشید اجازه میدم این مثل یه راز بین ما بچه های وبلاگی بمونه(میتونید نظرتون رو به

شکل خصوصی بگید)

دلم میخواد دیدگاهتون رو درمورد عشق بهم بگید

میدونید راستش دلم نمیخواد در مورد عشق خیلی منفی بافی کنم تو پایان نامه م.

چون میدونم اگه از دیدگاه خودم بخوام چیزی رو بنویسم، باتوجه به تجربه ی تلخی که داشتم،

ممکنه خیلی کار قشنگی درنیاد

دلم میخواد کمکم کنید تو این راه

یکی از سخت ترین قسمت پایان نامه ام اینه که عشق رو تعریف کنم 

نمیتونم بگم که من تو این 27 سالی که از خدا عمر گرفتم، آخر سر نفهمیدم که عشق چیه

27 سالگی! راستی 14 شهریور شدم 27 سال هنوز هنگم

نمیدونم تو بین این بچه هایی که لینکشون کردم، چند نفرشون همسن های خودم هستن

ولی اگه هستن، دوست دارم بپرسم که شمام مثل من احساس میکنید که خیلی زمان براتون

زودتر میگذره جوری که انگار تو یه شیب تند به سمت 30 سالگی حرکت می کنید یا فقط من 

اینجوری ام؟؟؟!!!

به خدا هنوز باورم نمیشه که شده 27 سالم

احساس میکنم هنوز همون دختر کوچولوی 17 ساله ام نه راستش باورش برام خیلی سخته

دلم نمیخواد بزرگ شم.

میدونین انگار دارم فرار میکنم

نمیدونم از چی.

از یه چیزی وحشت دارم. ولی نمیدونم اون چیه.

انگار بزرگ شدن منو یاد خیلی چیزا میندازه

نمیخوام یادش بیوفتم

نمیخوام یاد حماقت هام بیوفتم.

نمیدونم اون چیزی که در مورد اون تجربه کردم چی بود فقط میدونم حماقت بود

حماقت خودم بود. آرهحماقت خودم بود که بهش اهمیت دادم

میدونین وقتی به کسی که هیچی نیست، پروبال دادن بهش، درواقع سقوط خودتونه.

نکنین 

به هر کسی تو زندگی به اندازه ی ظرفیتش پرو بال بدین نه بیشتر

مثل من نباشین که به اون رامین آشغال، پرو بال دادم ارزش دادم اما اون آخر سر

بهتون نگفتم چی گفت بهم نه؟؟؟!

بهم گفت: تو هیچی نیستی تو اصلا آدمی نیستی که من بخوام بهش اهمیت بدم

تو زشتی . من از تو بالاترم تو در حد من نیستی

آره من در حدش نبودم 

اونوقت بهم حق بدین که با این وضعیت و با این دیدگاهی که این آشغال برام نسبت به عشق

وجود آورده، نوشتن این پایان نامه برام سخت باشه روم نمیشه اینارو به استادم بگم

آبروریزیه 

دانشجویی موضوع عشق رو انتخاب کرده که خودش

وای باز این پاییز اومد پاییز اعصابمو میریزه بهم.

امیدوارم هر دعایی که موقع شمع فوت کردن، میکنیم جواب بده

دی ماه برام خیلی خیلی خاصه خیلی مهمه. 

 

خیلی ,برام ,پاییز ,نامه ,نمیدونم ,چیزی ,پایان نامه ,برای بعضی ,حماقت خودم ,برام خیلی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی مجاز اسنوا و دوو عاشقانه اینجا همه چی هست Naslek ☠اب واتش☠ مبل و دکوراسیون برتر آموزش 100 داستان عاشقانه شعر