شب یلدا 

شب شعر 

شب دورهمی.

قشنگه 

خندهای زورکی 

دورهمی های زورکی.

ولی یه وقتایی این دورهمی ها نباشن، آدم راحت تره.

خیلی وقتا

آدما نیاز به تنهایی دارن 

خیلی وقتا، آدما میخوان تو خلوت خودشون باشن 

یادمه یلدای 94 رو 

دل تو دلم نبود دلم میخواست ببینم حافظ درموردش چی میگه

چه روزهایی، صدای تپش قلبم رو، بلندتر از صداهای دیگه می شنیدم. 

حالا که دارم فک میکنم می بینم قلبم چه بی خود به تپش درمیومد

برای کی برای چی

وقتی حافظ رو باز میکردم، از حافظ اونو میخواستم چه احمقانه !!!

اما نشد 

البته خوب شد که نشد دلیلش رو الان میتونم بفهمم

بهم فهموند که بعضی ها لیاقت عشق رو ندارن.

آخه من چه جوری درباره عشق بنویسم. ! وقتی نفرت، تموم وجودم رو پر کرده

یه وقتایی نمیدونم چی بگم.

یه وقتایی سکوت آدما پر از حرفه. پر از حرفای نگفته

چه بازی هایی داره روزگار.

روزگار، انگار یه بچه ایه که عروسکی مثل ما رو دادن دستش که باهاش بازی کنه

چرا دروغ بگم

هنوز نتونستم فراموشش کنم 

میدونین یه وقتایی یه سری آدما رو نمیشه فراموششون کرد 

نه اینکه بخوام اون برگرده نه گاهی وقتا این فراموش کردنه ناشی از یه نفرته.

ولی

انگار دیگه نمیتونی کس دیگه ای رو جای اون ببینی. 

ممکنه خیلی ها نتونن بیان جای اون.

ولی دیگه اونم نمیخوای

امیدوارم شب یلدای قشنگی رو کنار عشقتون بگذرونین

اگه اون قدر شما رو میدونه، شما هم قدرشو بدونین

بی وفا نباشین

نذارین دلش بشکنه

اگه نقص هایی داره، به روش نیارین خوردش نکنین نابودش نکنین.

چون نابود میشه میشکنه دخترا زود میشکنن زود نابود میشن

دوستش داشته باشین با عمق وجودتون

یلداتون مبارک

 

 


سلامی به بلندای پاییز 98 به بچه های مجازی

ببخشید این روزها نمیتونم زیاد بیام وبلاگ

درگیر این پایان نامه ی خراب شده ام هستم بالاخره با هر بدبختی ای بود، همون تیرماه

پروپوزالم تایید شد و بعد از اون من، 6 ماه بعد، یعنی (اگه اشتباه نکنم) دی ماه میتونم دفاع کنم

خلاصه اینکه برام دعا کنید حسابی به شدت محتاج دعای شما عزیزان هستم

فک کنم تا الان موضوع پایان نامه م رو با توجه به سوالایی که تو پست قبلی ازتون پرسیدم،

فهمیده باشید

تحلیل رمان «من پیش از تو» جوجو مویز از منظر جامعه شناسی عشق هست

راستش این مدت درگیر مصاحبه از افرادی که این کتاب رو خوندن، بودم

میتونم بگم بیشتر یه چالش جدید هست این کار برام

یه چالش در مورد عشق

وای سراغ چه چیزی هم رفتم اونم تو این فصل پاییز

با شروع این کارم، وقتی تو اوج مصاحبه، با مصاحبه شونده ها راجع به عشق میپرسم، تازه با

دنیایی از دیدگاه ها در مورد عشق روبه رو میشم.

خیلی جالبه

برای بعضی ها شیرین. برای بعضی ها تلخ (مثل من) برای بعضی هام متفاوت

حالا واقعا به نظر شما عشق چیه بچه ها؟!

استاد راهنمام نمیدونه من وبلاگ دارم دلم میخواد تو این چالش، به شکل دوستانه همراهیم 

کنید

نگران نباشید اجازه میدم این مثل یه راز بین ما بچه های وبلاگی بمونه(میتونید نظرتون رو به

شکل خصوصی بگید)

دلم میخواد دیدگاهتون رو درمورد عشق بهم بگید

میدونید راستش دلم نمیخواد در مورد عشق خیلی منفی بافی کنم تو پایان نامه م.

چون میدونم اگه از دیدگاه خودم بخوام چیزی رو بنویسم، باتوجه به تجربه ی تلخی که داشتم،

ممکنه خیلی کار قشنگی درنیاد

دلم میخواد کمکم کنید تو این راه

یکی از سخت ترین قسمت پایان نامه ام اینه که عشق رو تعریف کنم 

نمیتونم بگم که من تو این 27 سالی که از خدا عمر گرفتم، آخر سر نفهمیدم که عشق چیه

27 سالگی! راستی 14 شهریور شدم 27 سال هنوز هنگم

نمیدونم تو بین این بچه هایی که لینکشون کردم، چند نفرشون همسن های خودم هستن

ولی اگه هستن، دوست دارم بپرسم که شمام مثل من احساس میکنید که خیلی زمان براتون

زودتر میگذره جوری که انگار تو یه شیب تند به سمت 30 سالگی حرکت می کنید یا فقط من 

اینجوری ام؟؟؟!!!

به خدا هنوز باورم نمیشه که شده 27 سالم

احساس میکنم هنوز همون دختر کوچولوی 17 ساله ام نه راستش باورش برام خیلی سخته

دلم نمیخواد بزرگ شم.

میدونین انگار دارم فرار میکنم

نمیدونم از چی.

از یه چیزی وحشت دارم. ولی نمیدونم اون چیه.

انگار بزرگ شدن منو یاد خیلی چیزا میندازه

نمیخوام یادش بیوفتم

نمیخوام یاد حماقت هام بیوفتم.

نمیدونم اون چیزی که در مورد اون تجربه کردم چی بود فقط میدونم حماقت بود

حماقت خودم بود. آرهحماقت خودم بود که بهش اهمیت دادم

میدونین وقتی به کسی که هیچی نیست، پروبال دادن بهش، درواقع سقوط خودتونه.

نکنین 

به هر کسی تو زندگی به اندازه ی ظرفیتش پرو بال بدین نه بیشتر

مثل من نباشین که به اون رامین آشغال، پرو بال دادم ارزش دادم اما اون آخر سر

بهتون نگفتم چی گفت بهم نه؟؟؟!

بهم گفت: تو هیچی نیستی تو اصلا آدمی نیستی که من بخوام بهش اهمیت بدم

تو زشتی . من از تو بالاترم تو در حد من نیستی

آره من در حدش نبودم 

اونوقت بهم حق بدین که با این وضعیت و با این دیدگاهی که این آشغال برام نسبت به عشق

وجود آورده، نوشتن این پایان نامه برام سخت باشه روم نمیشه اینارو به استادم بگم

آبروریزیه 

دانشجویی موضوع عشق رو انتخاب کرده که خودش

وای باز این پاییز اومد پاییز اعصابمو میریزه بهم.

امیدوارم هر دعایی که موقع شمع فوت کردن، میکنیم جواب بده

دی ماه برام خیلی خیلی خاصه خیلی مهمه. 

 


remedy به معنی درمان یا مرهم {زخم} هست.

I remember all of the things that I thought I wanted to be
همه‌ی چیزایی رو که فکر می‌کردم می‌خوام بشم {رو} به یاد میارم

So desperate to find a way out of my world and finally breath
خیلی ناامید به دنبال راهی برای بیرون رفتن از دنیای خودم بودم تا بالاخره نفس بکشم

Right before my eyes I saw, my heart it came to life
درست جلوی چشمام دیدم که قلبم به زندگی برگشت

This ain't easy it's not meant to be
این کار آسون نیست و قرار هم نیست باشه

Every story has it's scars
هر داستانی زخمای خودشو بجا میذاره


When the pain cuts you deep
وقتی درد عمیقأ بهت آسیب می‌زنه

When the night keeps you from sleeping
وقتی شب تو رو از خوابیدن باز می‌داره

Just look and you will see
فقط نگاه کن و خواهی دید

That I will be your remedy
که من درمانت خواهم بود


When the world seems so cruel
وقتی دنیا خیلی ظالم به نظر میاد

And your heart makes you feel like a fool
و دلت مجبورت می‌کنه احساس حماقت کنی

I promise you will see
بهت قول می‌دم که ببینی

That I will be, I will be your remedy
که من درمانت خواهم بود، خواهم بود


No river is too wide or too deep for me to swim to you
هیچ رودی اونقدر پهن یا اونقدر عمیق نیست که به سوی تو شنا نکنم (یعنی هیچ چیزی نمیتونه مانع رسیدن من به تو بشه)

Come whenever I'll be the shelter that won't let the rain come through
هر وقت بیای من پناهگاهی میشم که به باران اجازه نفوذ نخواهد داد

Your love, it is my truth
عشق تو، حقیقت منه

And I will always love you
و همیشه دوستت خواهم داشت

Love you
عاشقتم


When the pain cuts you deep
وقتی درد عمیقأ بهت آسیب می‌زنه

When the night keeps you from sleeping
وقتی شب تو رو از خوابیدن باز می‌داره

Just look and you will see
فقط نگاه کن و خواهی دید

That I will be your remedy
که من درمانت خواهم بود


When the world seems so cruel
وقتی دنیا خیلی ظالم به نظر میاد

And your heart makes you feel like a fool
و دلت مجبورت می‌کنه احساس حماقت کنی

I promise you will see
بهت قول می‌دم که ببینی

That I will be, I will be your remedy
که من درمانت خواهم بود، خواهم بود


When the pain cuts you deep
وقتی درد عمیقأ بهت آسیب می‌زنه

When the night keeps you from sleeping
وقتی شب تو رو از خوابیدن باز می‌داره

Just look and you will see
فقط نگاه کن و خواهی دید

I will be, I will be
من خواهم بود، خواهم بود


When the world seems so cruel
وقتی دنیا خیلی ظالم به نظر میاد

And your heart makes you feel like a fool
و دلت مجبورت می‌کنه احساس حماقت کنی

I promise you will see
بهت قول می‌دم که ببینی

That I will be, I will be, I will be.
که من خواهم بود، خواهم بود، خواهم بود

Your Remedy
درمان​ تو


سلام

این اولین پست من، تو سال جدید هست

ببخشید واسه گفتن «عیدتون مبارک» دیگه خیلی دیر شده اما میتونم بگم سال نو همگیتون 

مبارک باشه امیدوارم امسال، سال خوبی برای همه باشه

هر چند نمیشه خیلی امید داشت اما خب سعی میکنیم امیدمون رو از دست ندیم

چون تو زندگی، بدون امید، انگار هیچی نداریم.

امسال دلیل دیر اومدنم، به خاطر کارهای پایان نامه ام بودخیلی درگیر بودم و سرم شلوغ بود

البته هنوزم هست منتها امشب دیگه دل رو به دریا زدمو

کارای دانشگام یه جور به هم گره خورده چند بار موضوعم رد شده توسط شورای گروه

از یه طرفی هم دفاعم عقب افتاد و فک کنم تو بهمن ماه دفاع کنمتازه اگه همه چی خوب 

پیش بره

دیگه خسته شدم الان دارم روی یک موضوع جدید کار میکنم

بچه ها برام دعا کنید دعا کنید این موضوع جدیدم تأیید شهچون هم خیلی دوسش دارم هم 

کلی رفرنس براش جمع کردم

تو این مدت فقط چند بار پروپوزالم رو نوشتم و هی رد شده و کلی اصلاح میخواد

دیگه تا هفته ی پیش یه پروپوزال جدید نوشتم و دادم دست مدیر گروه

دوباره هفته دیگه باید برم دانشگاه ببینم جواب دادند یا نه

خلاصه خیلی درگیرم برای همون کمتر میام وب دیگه به بزرگواری خودتون ببخشید

چشم باز کردیم و اردیبهشت شدخیلی زود، دیر میشه

امسال سر سفره ی هفت سین فکرم به تنها جایی که رفت فقط ارشدم بود و بس

دیگه واقعا نسبت به همه چیز به غیر از درسم، بی تفاوت شدم

خنثی

خیلی خوبه این حس خنثی بودن رو دوست دارم دوست دارم حفظش کنم

این حس خنثی بودن، حتی میتونه روی ظاهر آدم هم تأثیر داشته باشه

مثلا یکیش خود من

امسال، بعد از چندین سال که موهام تا پایین کمرم بود، رفتم و کوتاهش کردم

وقتی که یه دختر تو این زمونه و تو این شرایط، حاضر میشه از موهای قشنگ و بلندش دل بکنه،

 ببینید که دیگه باید به کجا رسیده باشه که حاضر شه اینکارو کنه

این دخترا دیگه قلبی نمونده براشون

اگرم مونده، دیگه از سنگ که هیچی، تبدیل به فولاد شده

یه وقتایی دلم برای اون قدیم قدیما تنگ میشه

اون موقع هایی که دنیامون رنگی بود مثل مداد رنگی

دلها رنگی زندگی رنگی 

اما الان همه چی رنگ یکنواخت به خودش گرفته

و فقط تنها چیزی که رنگی شده، آدمها هستند.

آدمهای امروز دیگه یک رنگ نیستن هر روز رنگ عوض می کنن

این رنگ و بارنگی شدن آدمها، اصلا جالب نیست 

اما زندگی خیلی سخت شده برای آدمهایی که هنوز یک رنگ موندن و نمیخوان مثل بقیه باشن

این هفته رفتم نمایشگاه کتاب و چند تا کتاب جدید گرفتم

اگه این درسها اجازه بدن، دوباره میخوام وارد دنیای کتاب بشم.

خود ورق زدن کتاب، حس بهتری به آدم میده

غرق شدن تو دنیای کتاب هم میتونه حال آدمو عوض کنه.

امیدوارم امسال به هرچی دوست دارین برسین

حسرت خیلی چیز بدیه دعا میکنم که هیچ کس تو زندگی، حسرت هیچی به دلش نمونه

براتون سلامتی آرزو میکنم وقتی سالم باشی، قدم زدن تو یه کوچه نزدیک خونه ت،  برات

لذت بخش تر از وقتی میشه که کلی ثروت داشته باشیاما همراه با داشتن کلی بیماری

اینجوری حتی سفر به بهترین جاهای دنیا هم برات تلخ میشه.

براتون شادی آرزو میکنم شادی به نظر من، میتونه یه دهن کجی ای باشه به روزگار و

تمام بدی ها و تلخی هایی که روزگار برات رقم زده.

براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.

Happy New Year

 


سلام. اومدم اینجا یه مطلبی رو براتون بنویسم که متاسفانه برخی سایت ها به دروغ بهش تأکید دارند و من میخوام واقعیت رو بنویسم که به اشتباه نیوفتید. بنده قبلا در مورد ریشه اسم مریم تحقیق کردم. چه تو کتابای تاریخ و حتی افسانه ها و اسطوره های ایران و سرزمین های دیگه و حتی یادمه تو دوره ی کارشناسی و حتی خیلی قبل تر یعنی دوران مدرسه از معلم ها و اساتید پرسیدم و تا حالا ندیدم کسی بگه یا منابع معتبر بیان بگن که اسم «مریم» ریشه عربی داره
تا حالا فکر می کردین یه روزی دست شستن و استفاده از وسایل ضدعفونی کننده بشه مهم ترین کارتون؟؟؟؟ جوری که جونتون بهش وابسته باشه؟؟ تا حالا فکر می کردین یه روزی مجبورین از آدمها فاصله بگیرین؟؟ جوری که حتی اجازه ی بغل کردن عزیزانتون رو هم نداشته باشین؟؟ و در آغوش کردن عزیزان و دوستانتون بشه یه حسرت یا یه آرزو؟؟ آرزویی که معلوم نیست کی قراره محقق بشه. ؟؟ تا حالا به این فکر میکردین که یه روزی مجبورین تو خونه بمونین یا خودتون رو قرنطینه کنین برای نجات جون خودتون
شب یلدا شب شعر شب دورهمی. قشنگه خندهای زورکی دورهمی های زورکی. ولی یه وقتایی این دورهمی ها نباشن، آدم راحت تره. خیلی وقتا آدما نیاز به تنهایی دارن خیلی وقتا، آدما میخوان تو خلوت خودشون باشن یادمه یلدای 94 رو دل تو دلم نبود دلم میخواست ببینم حافظ درموردش چی میگه چه روزهایی، صدای تپش قلبم رو، بلندتر از صداهای دیگه می شنیدم. حالا که دارم فک میکنم می بینم قلبم چه بی خود به تپش درمیومد
سلامی به بلندای پاییز 98 به بچه های مجازی ببخشید این روزها نمیتونم زیاد بیام وبلاگ درگیر این پایان نامه ی خراب شده ام هستم بالاخره با هر بدبختی ای بود، همون تیرماه پروپوزالم تایید شد و بعد از اون من، 6 ماه بعد، یعنی (اگه اشتباه نکنم) دی ماه میتونم دفاع کنم خلاصه اینکه برام دعا کنید حسابی به شدت محتاج دعای شما عزیزان هستم فک کنم تا الان موضوع پایان نامه م رو با توجه به سوالایی که تو پست قبلی ازتون پرسیدم، فهمیده باشید
سلام هی روزگار نمیدونم حرفام رو از کجا شروع کنم بعد از مدتی اومدم پست بزارم. بعد از یه مدت درگیری با این درس ها و دنبال موضوع برای پایان نامه و گفتم اولین پستم بعد از مدتی با شادی همراه با تبریک تولد حضرت مسیح باشه اما. متاسفانه انگار ما طلسم شدیم نباید هیچ وقت رنگ شادی رو ببینیم روزهای آخر این ترم رو میگذروندیم. هفته ی پیش، استادمون گفته بود که برای هفته ی بعد بهتون خبر میدم که بیاین کلاس یا نیاین
امان از این دنیای مجازی هر چند اینجام مجازیه اما با کلی خاطره ست. یاد دهه 90 افتادم یکی از بهترین دوستام تو دانشگاه منو با دنیای وبلاگ آشنا کرد سال 92 اولین پستم را گذاشتم با دوستای وبلاگی که روزهامون با خنده، اشک، دعوا و آشتی می گذشت. از اینستا بدم میاد چون باعث میشه آدم از دنیای اطرافش دور بشه اما من نمی خوام دور بشم از روزهای قدیمم قدیم ها قشنگن مثل یه خاطره یه نوستالژی
چه قدر سخته که میخوام این پست رو بزارم همیشه میومدم اینجا و از حال و هوای خودم براتون میگفتم اما اصلا یادم رفته بود که من یک پاترهدم تااینکه امروز ، یه تلنگر تلخ، منو به دنیای هری برگردوند امروز مایکل گمبون، بازیگر نقش پروفسور دامبلدور رو از دست دادیم بهتره بگم واقعا دامبلدور رو از دست دادیم هنوز نتونسته بودم خبر فوت رابی کالترین، بازیگر نقش هاگرید رو هضم کنم که متاسفانه. گریه نمیزاره براتون بنویسم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کسب درامد اینترنتی بلاگسر*اشعار خواجوی کرمانی*زندگی نامه خواجوی کرمانی عکس جوک به ملودی فروشگاه فایل پی دی فا